امير علي و امير حسينامير علي و امير حسين، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره
حسنا خانمحسنا خانم، تا این لحظه: 10 سال و 27 روز سن داره

نامه هايي براي ماندگاري

مسافرت نرفته

گل پسرهای مامان مادر خانمی حسابی سرحال و شنگوله. داره واسه خودش توی اداره یکه تازی می کنه و تند و تند به آقای رئیس قبلی اخطار می ده. آقای رئیس قبلی هم دگه حساب کار دستش اومده. رقار بود برای خرید لباسهای تابستونی شما گل پسرها برم تهران و خرید بکنم چون اونجا تنوع جنسش خیلی بیشتره. واسه همین با عمه جون مریم و فاطمه تصمیم گرفتیم که بریم. عمه فاطمه شوهرش منصرفش کرد و نیومد. موندیم من و عمع مریم. دیشب که قرار بود بریم از ساعت 10.5 شب من و آقای پدر شما رو بردیم که بخوابونیم اما تا ساعت 11.45 نخوابیدید. دائم هم غر می زدید. امیر علی که دائم گریه می کرد مثل اینکه می دونستی که مامانی می خواد بره واسه همین چسبیده بودی به مامان. خلاصه مامان منصرف شد از...
29 ارديبهشت 1392

یک سفر ناتمام

گل پسرهای مامان بدقولی خیلی بده. امیدوارم که شما هیچ بدقول نباشید و مردم رو سرکار نزارید. یک هفته است که مادر خانمی نه روز داره نه شب. آخه قرار بود رئیس جمهور یه سفر کوچولو به اقلیم ما داشته باشه. واسه همین همه ادارات و مردم روز و شب شون شده بود استقبال ا رئیس جمهور. روز سه شنبه  24/2/1392 یه نامه از استانداری اومده بود که باید همه می رفتیم جلسه آموزش واسه برنامه ثبت درخواست ها که بهش می گن سامد. مکان اعلام شده عوض شده بود و هچ اطلاع رسانی نکرده بودند. نیم ساعتی ول چرخیدم تا اینکه فهمیدیم باید بریم یه جایی دیگه واسه جلسه. وقتی رسیدیم مدرس داشت توضحیات را می داد و وسط صحبت هاش دائم می گفت انشااله که فردا سفر انجام میشه اگه نشد هفته اینده...
25 ارديبهشت 1392

یک غیبت طولانی

متشکرم از همه مامانی های عزیز که توی این مدت اومدن و به وبلاگمون سر زدند. جونم براتون بگه گل پسرهای مامان که از عید شروع می کنیم. امسال با اینکه برنامه ریزی کرده بودیم بریم مسافرت اما جور نشد چون همه حساب کتابهای مالی مون به هم خورد نه پاداشی رو که مادر خانمی قرار بود بگیره قبل از عید دادن و نه بابا تونست کارهاش رو تسویه بکنه و یه پول قلنبه دستش بیاد واسه همین همه اش توی خونه تشریف داشتیم. یکی از روزهای تعطیلات که حسابی حالمون گرفته بود چهار نفری اول رفتیم باغ وحش و شما عاظق اقا شیره شده بودید. بعدش بهونه دریا رو گرفتید. رفتیم دریاچه کیو و قایق سواری کردیم. بعدش رفتیم ناهار غذای مورد علاقه تون یعنی کباب رو خوردیم. بعدش هم خسته اومدیم خونه ...
22 ارديبهشت 1392
1