مسافرت نرفته
گل پسرهای مامان مادر خانمی حسابی سرحال و شنگوله. داره واسه خودش توی اداره یکه تازی می کنه و تند و تند به آقای رئیس قبلی اخطار می ده. آقای رئیس قبلی هم دگه حساب کار دستش اومده. رقار بود برای خرید لباسهای تابستونی شما گل پسرها برم تهران و خرید بکنم چون اونجا تنوع جنسش خیلی بیشتره. واسه همین با عمه جون مریم و فاطمه تصمیم گرفتیم که بریم. عمه فاطمه شوهرش منصرفش کرد و نیومد. موندیم من و عمع مریم. دیشب که قرار بود بریم از ساعت 10.5 شب من و آقای پدر شما رو بردیم که بخوابونیم اما تا ساعت 11.45 نخوابیدید. دائم هم غر می زدید. امیر علی که دائم گریه می کرد مثل اینکه می دونستی که مامانی می خواد بره واسه همین چسبیده بودی به مامان. خلاصه مامان منصرف شد از...